پاتوق ماماناي گل آذر 1393 و ني ني هاي نازنازي شون

روزي که معجزه آمد!

اين نوشته خاطره من از روزيه که فهميدم يه فرشته کوچولو تو دلمه. دو سالي بود گاهي هوسانه اقدام به بارداري مي کرديم ولي خب خواست خدا چيز ديگه اي بود. درست زماني که فکرشو نمي کنيم معجزه از راه ميرسه! يه سالي بود دکتر مي رفتم ولي هيچ اتفاقي نمي افتاد. شايد نااميدي من رو اين قضيه تشديد کرده بود. به ظاهر مشکلي نبود ولي.... بقيه ماجرا را در ادامه مطلب ببينيد   ايام عيد نوروز رو بنا به دلايلي تنها بودم. خواهرم به ديدنم اومد و خواست منو با خودش به مسافرت ببره اما نيروي عجيبي منو از رفتن به مسافرت بازداشت. حتي حاضر نشدم با همسرم برم مسافرت. چرا؟ نمي دونم. روز يازدهم فروردين 93 بود که همسرم ...
27 تير 1393
1